علی عزیزم امروز 12همین روزیه که ماموریتی و کنارم نیستی دلم خیلی گرفته خیلی...... خیلی بهت نیاز دارم اخه شبا که میرم بخوابم و تو کنارم نیستی خیلی میترسم فکر میکنم رفتی و تنهام گذاشتی یه کوچولو گریه میکنم ولی میترسم صبح که بیدار شم چشام بف کنه سعی میکنم خودمو کنترل کنم. اخه دخترمو میرسونم مدرسه خیلی زشته چشام بف داشته باشن این فکر که تو تنهام بزاری داره جونمو میگیره دیوونه میشم وقتی بهش فکر میکنم. بعدش واسه اینکه نبینم کنارم نیستی بتو رو میکشم رو صورتم و میخوابم هر چی به روز اومدنت نزدیک تر میشه من بی تاب تر میشم دیگه صبرم سر اومده بیا دیگه.................... تصمیم گرفتم وقتی اومدی یه شب بچه ها رو ببریم خونه خاله بزاریم با هم دیگه بریم بیرون. اخه حس میکنم خیلی از هم دور شدیم همش با خودم فکر میکنم فقط خدا کنه وقتی بیای دیگه خبری از اون کارای قبلیت نباشه دیگه با گوشی سرگرم نباشی اخه با این کارای تو از هر چی گوشیه بدم میاد . نمیدونم چرا حس میکنم بعد این چند روز دوری کلا عوض میشی فعلا که دارم به خودم امیدواری میدم خدا کنه وقتی بیای واقعا..... علی کاش منو بفهمی اینقد دلتنگتم که نگو باور کن از بچه ها بی تاب ترم وقتی اونا بهونه تو میگیرن منم میزنم زیر گریه امروز که بهم گفتی فردا میای نمیدونی چقدر خوشحال شدم کلی بوس واست کنار گذاشتم که سفارشی بهت بدمشون اینا واسه الانه بقیشون باشه واسه وقتی که بیای
+نوشته
شده در دو شنبه 1 آبان 1391برچسب:, ;ساعت18:54;توسط ملیحه; |
|